انتخاب هر یک از این استراتژی ها، بستگی به چند عامل دارد: توان شرکت، سودآوری بخشی، امکان پذیری ارایه محصول یا خدمت، در راستای اهداف بلند شرکت بودن.
ج - جایگاه یابی :
پس از آنکه گامهای بخشبندی و هدفگذاری به انجام رسید، در گام سوم نوبت به جایگاه یابی می رسد. جایگاه یابی یعنی اشغال یک مکان مشخصی، روشن و مطلوب در اذهان مصرفکنندگان هدف نسبت به برندها و کالاهای مشابه. به عبارت دیگر، طراحی کالا و تصویر ذهنی شرکت است به گونهای که این دو در اذهان مشتریان هدف، از جایگاه رقابتی برجسته و نمایانی برخوردار گردند.
مصرف کنندگان درباره کالا یا خدمات با انبوهی از اطلاعات روبرو هستند. آنها قادر به ارزیابی پیوسته کالاها در هر نوبت خرید نیستند . برای سهولت در تصمیم گیری محصولات، در ذهن مشتریان جایگاه خاصی می یابند. جایگاه یک محصول، مجموعه پیچیدہای است از برداشت ها، تاثیرات و احساساتی که مصرف کنندگان نسبت ﺑﻪ ﻣﺤﺼﻮﻻت رﻗﯿﺐ از ﯾﮏ ﻣﺤﺼﻮل ﭘﯿﺪا ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
در واقع جایگاه یابی، چیزی نیست که بتوان به مشتریان تحمیل کرد. بلکه جایگاه یابی یک کار ذهنی است. به عبارت دیگر جایگاه یابی نبردی است که در ذهن مشتریان اتفاق می افتد و مشتریان بر اساس ارزش ادراک شده و کیفیت و قیمت ادراک شده و نه قیمت واقعی حاضر هستند پول بپردازند.
ساختن یک جایگاه، فعالیتی نیست که روی یک محصول انجام می شود بلکه مجموع فعالیتهایی است که با کار کردن روی ذهن مشتریان احتمالی، تصویری از آن محصول در ذهن آنان شکل می گیرد. هر شرکتی باید با یک ویژگی خودش را متمایز کند. بطور مثال شرکت ولوو با ایمنی - سونی با پیشرو در نوآوری.
ناگفته پیداست که ادعای شرکت باید توسط مشتریان تایید شود. به عبارت روشنتر ، جایگاه کالا را مشتریان تعیین می کنند، نه مدیران شرکت و تبلیغات! ممکن است شرکتی ادعای تعداد زیادی از ویژگی های برتر را بنماید، در این صورت مشتریان آنها را باور نخواهد کرد. در جایگاه یابی نمیشود آنچه خوبان همه دارند را یکجا داشت، اگر هم وجود داشته باشد نیز باید به قویترین و بارزترین آن تکیه زد. مانند خودرو «فراری» که با ﺳﺮﻋﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد.
امروزه اغلب مردم بیشتر به جای تشابه دوست دارند تفاوت ها را انتخاب کنند. بنابراین جایگاه یابی به معنای متمایز سازی هم هست. باید ارزش بیشتری نسبت به رقبا به بخش هدف ارائه کرد. شرکت باید مزیت های رقابتی خود را برای خلق ارزش به بخش هدف مشخص کند. بنابراین باید جامعه هدف خود را به خوبی بشناسد. ارزش ممکن است قیمت کمتر، خدمات بهتر، طراحی و تمایز بهتر، ارتباطات بهتر، دسترسی بهتر، سبد محصولی، بسته بندی، مرجوعی ها، کیفیت برتر و ... باشد. یا می تواند ترکیبی از آنها باشد. شش پرسش کلیدی که در فرآیند جایگاه سازی باید به آن فکر کرد:
۱- از دید مشتری فکر کنید که الان چه جایگاهی دارید؟
۲- می خواهید چه جایگاهی داشته باشید؟
۳- در جایگاه مورد نظر، به مقابله با چه رقبایی می روید؟
4- آیا پول کافی برای جایگاه مورد نظر دارید؟ اگر ندارید بخش انتخابی را کوچکتر کنید؟
۵- آیا دیدی بلند مدت دارید که بتوانید دوام بیاورید؟
6- با جایگاه تان تناسب دارید؟
شرکتها معمولا در جایگاه یابی دچار خطاهای متعددی می شوند که می توان چهار خطای عمده را اینگونه بیان نمود:
* عدم تعیین جایگاه: برخی از شرکتها فقط تصویر مبهمی از برند خود ایجاد می کنند. خریداران واقعاً هیچ گونه احساسی خاصی درباره اینگونه نامهای تجاری پیدا نمیکنند.
* تعیین جایگاه بالا: شرکت محصول خود را طوری معرفی کند که مشتریان هدف، قیمت آن را فراتر از قیمت واقعی تصور کنند و به سراغ آن نروند.
* جایگاه یابی مغشوش: گاه یک شرکت درباره کالا با نام تجاری خود ادعاهای متعددی میکند یا مرتباً جایگاه این نام تجاری را در بازار تغییر میدهد. به عبارتی اصل یکپارچگی در انتقال پیام را ندیده میگیرند.
* جایگاه باور نکردنی: در این حالت شرکت ادعاهایی در مورد ویژگیها، قیمت فروش آن یا فرآیند تولید کالا یا نام تجاری خود می کند، که مشتریان آن را باور نمیکنند.
با گریز از این خطاها و توجه به سایر اصول ذکر شده میتوان جایگاهی در خور، در ذهن مشتریان اشغال نمود.
جمعبندی
بسیار دیده ایم که محصولات یا نامهای تجاری شرکتها و حتی ماموریت و اهداف سازمانها با شکست مواجه شده است، زیرا مدیران ارشد نتوانستهاند بخشهای مناسبی را در بازار هدفگذاری کنند. اکثر شرکتهای شکست خورده تلاش کردهاند همه کارها را برای همه افراد جامعه انجام دهند و یا اینکه بسیار پایینتر از حد انتظار و ظرفیت خود به بازار جواب میدهند. در حالی که انتخاب صحیح بخشهای بازار، گام مهمی در تدوین و اجرای استراتژیهای سازمان است. به هر حال اگر شرکتها می خواهند در مسیر موفقیت گام بردارند می بایستی با گردآوری اطلاعات و توسعه تحقیقات ابتدا بازارها را با شاخصهای مناسب بخشبندی کنند. سپس با توجه به معیارهای مختلف از بین بخشهای تفکیک شده یک یا چند بخش را انتخاب نمایند و سرانجام با آگاهی کافی از رفتار خرید و سایر ویژگیهای بازارهای هدف، جایگاه مناسبی را در ذهن جامعه هدف اشغال کنند.