از عنوان هم پیداســت؛ «بافت فرســوده» یا «بافت ناکارآمــد» یا «بافت مســالهدار» و هر اســم دیگر! اما همه با «بافت» شروع میشود. هیچکدام بیان نمیکنند که «مسکنهای فرسوده» یا «واحدهای مسکونی فرسوده».
فرهنگ معین، یکی از تعاریف بافت را چنین عنوان میکند: «مجموعه اجزا و عناصر تشــکیل دهنده یک اثر». به این ترتیب مجموعه ســاختمانهای مسکونی، معابر، فضاهای سبز، مسجد، بازار، درختان، جوی، تابلوهای مغازهها، مدرسه، واحدهای درمانی، فضاهای رهاشده و شاید مهمتر از همه انسانها، عناصر تشــکیلدهنده یک بافت شهری هستند.
بنابراین وقتی صحبت از «بافت فرسوده» میشود، باید به فرسودگی همه عوامل یادشده توجه کرد. پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی بافت فرسوده شهری را اینچنین تعریف میکند: «بافتهای فرســوده شهری، محلات فرسودهای در فضای شهری است که مســائل و پیچیدگیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و شیوه خود را دارد. این محلات و بافتها از یکســو دارای ریشــههای سکونتی ارزشمند با غنای فرهنگی، اجتماعی و معماری است و از سوی دیگر به جهت فرسودگی شدید، نبود دسترســی مناسب به خدمات شهری و بهداشتی، وجود مشــکلات اجتماعی و امنیتی و آسیب پذیری در برابر زلزله، سیل و آتشسوزی و نیز عدم تطابق با زندگی امروز شهری و شهرسازی مدرن دارای مشکلات روبنایی و زیرساختی هستند.» همانطور که ملاحظه میشود، به شقوق بیشــتری از عناصر بافت در این تعریف توجه شده و مساله فقط به بحث مســکن و سکونت خلاصه نشده است. توجه به هستیشناسی بافت فرسوده، به ریشهیابی مشکلات و حل آنها و لزوم نگاه همهجانبه به موضوع را نشان میدهد. کاستن مساله بافت فرسوده به مساله سکونت و بدتر از آن، تصور اینکه این بافت، ظرفیت تولید مسکن مازاد را دارد، به دلایل زیر بسیار خطرناک است. حال این نگاه، به صورت ساخت برج در بافت فرسوده باشد یا بازسازی صرف واحدهای مسکونی از طریق تجمیع واحدها و بدون توجه به سایر عناصر بافت از جمله خدمات شهری، فضاهای سبز و باز و معابر و....
- در شرایطی که کمترین سرانههای خدماتی در این محلات وجود دارد، افزایش ظرفیت سکونت در این محلات به این معنی است که به همان خدمات محدود این محلات فشار بیشتری وارد شود. در محلهای که سرانه فضای ســبز فقط نیم متر مربع است، با صرف تجمیع و نوسازی واحدهای مسکونی و عدم آزادسازی و تملک برخی واحدها برای تامین فضای سبز، سرانه به 2/0 مترمربع میرسد!
- تصور اینکه بافتهای فرسوده منبع درآمدی است که خود میتواند بدون نیاز به تامین مالی از بیرون خود را احیا کند، بســیار فاجعه بار تصور میشود است. این به این معنی است که صرفا قرار است چند واحد ملکی کوچک مقیاس باهم تجمیع شوند، به تعداد دو برابر آنها واحد مسکونی در ارتفاع تولید شود و نصف آن به مالکان و نصف دیگر به سرمایهگذار بابت جبران هزینه ســاخت برســد به این معنی که قرار نیست به سایر شقوق بافت توجه شــود. این در حالی است که اکثر این بافتها، حداقلی از سایر عناصــر یک بافت را ندارند و نیاز به هزینه تملک و اجرای خدمات، فضای ســبز، معابر و... دارند که به دلیل خصلت کالای عمومی بودن آنها، باید از محل بودجههای ملی و محلی تامین اعتبار شوند. ظاهرا ً مسوولان محترم نهتنها نمیخواهند در بافتهای فرسوده هزینه کنند و امکانات و خدمات دهند بلکه میخواهند از آن محل پول هم درآورند و خود بافت خودش را تامین مالی کند. به خاطر همین گفته میشود بافت فرسوده ظرفیتی است هم برای تولید مسکن، هم تولید اشتغال که اصلاً به پول هم نیازی نــدارد! توجه ندارند که افزایش تراکم، کاهش سرانههای خدماتی و مسائل پدافند غیرعامل را موجب خواهد شــد که با کوچکتریــن حادثه، بحرانی ملی به بار خواهد آورد.
- اگر قرار باشــد حداقل ســرانههای خدماتی رعایت شود، نهتنها بافتهای فرســوده، ظرفیت مســکن جدید و در نتیجه جذب جمعیــت و خانوار جدید را ندارند بلکه از ایــن بافتها باید جمعیت هم خارج شــود. اکثر بافتهای فرسوده با تراکمهای جمعیتــی بالای هزار نفر در هکتار هســتند در حالی کــه از کمترین خدمات برخوردارنــد. با افزایش جمعیت و لاجــرم افزایش تراکمهــای جمعیتی، بدون آزادســازی بخشهایــی از محلات برای تامین خدمات، ترافیک خودرویی به ترافیک انسانی در کوچههای تنگ محلات بدل خواهد شد! عدم تامین دسترسیهای مناسب به این حجم از جمعیت، در شرایط وقوع خطرات طبیعی یا انســانی، تبعات بسیار فاجعهباری به همراه خواهد داشت.
- کل بافــت فرســوده در تهــران و کلانشهرها نیســت! حتی اگر چند برابر ظرفیت کنونی بافت فرسوده شهرهای متوسط که نصف آنها بافت فرسوده است، ظرفیت ایجاد کنند، چه کســی متقاضی سکونت آنجا خواهد بود؟
- ساخت در ارتفاع و تراکم (منظور فقط برج نیســت، حتی دو و سه طبقه) جایی معنا دارد، که قیمت زمین ســهمی بالا در قیمت تمام شده مسکن دارد بنابراین با ساخت تعداد واحدهای بیشتر در قطعه زمین، هزینه زمین بین آنها تقسیم میشود. به این ترتیب در شهرهایی که قیمت زمین بســیار پایین اســت، چه توجیهی است بر تراکم و ســاخت مســکن در ارتفاع در بافتهای فرسوده؟
رویکــردی که در دفاتر تســهیلگری پیش میرود، بهرغم مطرح شدن مباحث توجه به کیفیت ســکونت، تامین خدمات به و... در جلســات، به دلایل زیر، باز صرفا ً تجمیع و ســاخت واحدهای مســکونی و افزایش تراکم محلات ختم میشود:
- نوع قرارداد دفاتر تسهیلگری به گونهای است که پرداختی به تجمیع و ساخت مسکن و پروانه وابسته است! یعنی هرچه دفتر تسهیلگری بتواند مردم را بیشتر متقاعد کند و مسکن بیشتری بسازد، دریافتی بیشتری از سازمان خواهد داشت! در مقابل، اگر تلاش کند زیرساختی فراهم کند، یا معبری بازگشایی کند یا فضای سبزی ایجاد کند، عملا ً دریافتی نخواهد داشت! چراکه سالها باید برای تامین زیرساخت و خدمات به ادارات و سازمانهای متولی مراجعه کند و اگر موفق به راضی کردن آنها برای هزینهکرد و ایجاد خدمات مرتبط شود، شرط پرداخت هزینه به دفتر تسهیلگری یا لااقل بخش عمده آن، منوط به تخصیص بودجه، تملک زمین و ساخت مجموعه است که مسلما ً سالها طول میکشد و چه بسا به هر دلیلی، افراد شاغل در دفتر تسهیلگری تغییر کنند و فردی که زحمت زیادی برای این منظور کشیده است، دریافتی متناسب را نداشته باشد و البته بعید است به دفتر جدید هم بابت کاری که سالها قبل، انجام شده، پرداختی صورت گیرد!
- متولی اجرای بسیاری از عناصر بافت، دستگاههای دیگری هستند که غالباً هیچ تمایلی به صرف بودجه برای این منظور ندارند. اولویتهای آموزش و پرورش در شرایطی که صدها مدرسه به صورت کانکس در مناطق مختلف کشــور وجود دارد، ساخت مدرســه در محله بافت فرسوده یا حتی نوسازی مدرسه موجود نیست! تازه اگر نخواهند از زمین نسبتا ً بزرگ مقیاس خدماتی خود در برخی محلات، برای تامین مالی سایر پروژههایشان استفاده نکنند!
- عدم هماهنگــی بین حتی معاونتها و بخشهای مختلف یک نهاد مدیریتی و اقدامات کاملا ً مغایر هم همه موارد فوق در شرایطی است که بافت فرســوده، بافت تاریخی یا واجد عناصر میراثی نباشد! اگر چنین باشد، تازه موضوع پیچیدهتر هم میشود. در اینگونه بافتها، حفظ عناصر تاریخی و هویتســاز، تبدیل ماهیت محله به محله گردشگرپذیر و... باید جایگزین ساخت مسکن باشد.
حال چرا رویکردهای توانمندسازی و تسهیلگری موثر نبوده است؟
شاید این مســاله مورد سوال مســوولان بوده اســت که رویکردهای توانمندســازی جوامع و بازآفرینی شهری و تسهیلگری جواب نداده است و باید رویکردهای دیگری اتخاذ شود. مسلماً مشاهده افزایش آمار ساکنان محلات اســکان غیررسمی و بافتهای فرســوده از حدود 10 میلیون نفر در اوایــل دهه 80 تــا نزدیک به 20 میلیون نفر در نیمه دهه 90، به ظاهر ناکارآمدی راهبردهای توانمندســازی و بازآفرینی را نشان دهد و به همین دلیل مسوولان به فکر رویکردهای تخریب و بازسازی دفعتی افتاده باشند. اما واقعیت این است که از همان زمان که رویکرد توانمندسازی مطرح شد، بیان شد که این رویکرد، یک رویکرد درمان محور در محلات با این ویژگیهاست که باید با رویکردهای پیشگیرانه از نوع آمایش سرزمین، ایجاد فرصتهای شغلی و زندگی مناسب در مناطق مختلف کشور، بسط عدالت فضایی و... همراستا باشد تا موثر افتد. در ضعف و نبود این سیاستهای ضروری مکمل، مسلم است که به ظاهر رویکردهای توانمندسازی شکست خورده نمایان شوند. این در حالی است که این، شکست این رویکردها نیست بلکه بیتوجهی به سیاستهای مکمل است. به نظر میرسد مساله در جای دیگری نهفته است. مســاله به ساختار قدرت و رقابتهای دستگاهی، جایگزینی منافع بخشی به جای منافع ملی، عدم همکاری و اولویت بندیهای متفاوت دســتگاهی برمیگردد. اگر این موضوع درست باشد، وظیفه دولت هماهنگی بیشتر است تا ابلاغ دستور ساخت مسکن در بافتهای فرسوده.