از دهه 1970 همزمان با پيادهسازي سياستهاي نوليبرالي و ايجاد تغييرات گسترده در وضعيت نيروي كار و اشتغال زنان در بازار كار، بحث درباره «كار خانگي» در جنبش فمينيستي اهميت زيادي یافت.
کار خانگی شامل نگهداري كودكان، پختوپز، شستشو و نظافت، مرتبکردن خانه، خرید و همچنين «كار عاطفي» است، يعني همه کارهایی که قوام نهاد خانواده را ممکن ساخته و از آن محافظت میکند. بحث درباره كار خانگي در نحلههاي مختلف فمينيستي از قرن نوزدهم وجود داشته است. اولينبار شارلوت پركينز گيلمن اين بحث را در كتاب «خانه» (1903) پیش کشید و به كار خانگي توجهي ويژه كرد و بر فمينيستهاي بعدي تاثير گذاشت. تز محوري او اين بود كه «زنان قبل از اينكه واقعا بتوانند اعضاي برابر جامعه شوند، بايد خانههاي فمينيستي، كار اجتماعيشده و پرورش اجتماعي كودكان را برقرار كنند». او طرفدار اجتماعيكردن سپهر خصوصي بود. سوسياليستهاي تخيلي ابتداي قرن نوزدهم مثل شارل فوريه نظريههايي را بسط دادند كه از اجتماعيكردن كار خانگي حمايت ميكردند. آنان به دنبال آن بودند كه حقوق زنان را در خانه افزايش دهند و همزمان پرورش خانگي را به زندگي عمومي وارد كنند.
تعيين نقش كار خانگي در جامعه سرمايهداري در نيمه دوم قرن بيستم و تحتتاثير تحولات ماركسيستي به زمينه اصلي فعاليت سوسيالفمينيستهاي معاصر تبديل شد. در نتیجه، بيشترين تحليلها متمرکز بود بر كار خانگي و سهم آن در سرمايهداري که به تفكيك «ارزش مصرف» و «ارزش مبادله» در «سرمايه» كارل ماركس بازميگردد. ماركس و انگلس به موضوع كار خانگي به صورت جداگانه نپرداختند. اما انگلس در کتاب «منشأ خانواده» اين تز را پیش کشید كه پدرسالاري مادرسالاري كمونيستي پيشاتاريخي را در يك لحظه خاص تاريخي سرنگون كرده است. در «خانواده كمونيستي»، اغلب يا تمامي زنان به يك تيره تعلق داشتند، درحاليكه مردان از تبارهاي متفاوتي ميآمدند. با اينكه در اين نوع خانواده بين دو جنس تقسيم كار وجود دارد (مردان شكار ميكنند و زنان از خانه نگهداري ميكنند) اما در چارچوب اين دو حوزه زنان و مردان داراي قدرت برابرند. از نظر انگلس، اولين تحول بزرگ در شيوه توليد كه باعث اعمال كنترل مردسالاري و رشد ازخودبيگانگي شد اهليكردن حيوانات بود، زيرا وقتي حيوانات بهجاي شكار نگهداري ميشدند ذخاير غذا و محصولات حيواني بيشتر میشد و موادي براي مبادله در دسترس بود. بنابراين گله تبديل به كالايي خصوصي براي مرد شد. بعد از اين بود كه بردهداري به وجود آمد. بهتدريج ارزش كار خانگي زن در مقايسه با ثروتي كه مرد در حال گردآوري بود كمتر شد. انگلس در كتاب «منشأ خانواده» ادعا كرد: «اولين تضاد طبقاتي كه در تاريخ ظاهر شد همزمان بود با رشد تضاد بين زن و مرد در ازدواج تكهمسري و اولين سركوب طبقاتي همزمان بود با سركوب زن به دست مرد». قياس او واضح بود: «مرد بورژوازي است و همسر او پرولتاريا». اين ديدگاه در «مانيفست كمونيسم» هم به چشم ميخورد: «با انتقال ابزار توليد به مالكيت عمومي خانواده ديگر واحد اقتصادي جامعه نخواهد بود. كار خانگي خصوصي به يك صنعت اجتماعي تبديل ميشود. نگهداري و آموزش كودكان به امري عمومي تبديل ميشود، جامعه به تساوي از تمامي كودكان مراقبت ميكند، چه مشروع باشند و چه نباشند». در دوران معاصر، ماركسيستها به بازانديشي «مساله زنان» با هدف بسط يك نظريه ماركسيستي رضايتبخش درباره ستم بر زنان پرداختند. بهطوركلي، هدف اين تلاش تعيين شالوده مادي فرودستي زنان بوده است، يعني پيداكردن رابطه بين وجه توليد، (يا سرمايهداري) با موقعيت زنان و تعيين پيوند بين قلمروهاي توليد و بازتوليد (كه در انديشه ماركسيستي فقط به بازتوليد بيولوژيكي بازنميگردد، بلكه شامل تمامي روند حفظ و نگهداري كارگران نيز ميشود كه عمدتا به دست زنان صورت ميگيرد). مناقشه كار خانگي در سال 1969 با «اقتصاد سياسي رهايي زنان» اثر مارگارت بنستون آغاز شد. بنستون نخستين كسي بود كه توجه همگان را به اين واقعيت جلب كرد كه در هر تحلیل كاركرد اقتصاد باید كار خانگي را جدي گرفت و نبايد آن را به جايگاهي حاشيهاي يا غيروجودي (به سبک ماركس و انگلس) تقليل داد. بنستون كاري را كه در خانواده انجام ميشود يكي از بقاياي «پيشاسرمايهداري» ميدانست. به اعتقاد او، در سرمايهداري اين زناناند كه توليد ارزش مصرفی را ارائه ميدهند. چون اين كار «بيمزد و منت» است به حساب نميآيد. اين واقعيت «مبناي مادي جايگاه فرودست زنان در جامعهاي است كه در آن پول معيار ارزشهاست. نميتوان انتظار داشت زناني كه اين كارهاي بدون ارزش را انجام ميدهند به اندازه مرداني ارزش داشته باشند كه براي پول كار ميكنند».
ليز فوگل، جامعهشناس آمریکایی معاصر، در مقاله «خانواده زميني» (1973) اين نكته را به دقت شرح ميدهد كه چون كار خانگي فقط ارزش مصرفي توليد ميكند بنابراين تا حدودی غیربيگانه است. او حتي ادعا ميكند كه شايد كار خانگي بهعنوان يك كار غيربيگانه نمونه اجمالی آن چيزي باشد كه جامعه آينده قرار است بر اساس آن سامان يابد. آنجلا ديويس، متفکر چپگرای آمریکایی معاصر، در کتاب «انديشههايي درباره نقش زنان سياه در جامعه بردهها» (1971) تاكيد ميكند كه اين هشياري دوگانه زن سياه بود كه آگاهي انتقادي را به وجود آورد و او را در مركز جنبش مقاومت عليه بردگي قرار داد. اين آگاهي دوگانه از اين واقعيت ناشي ميشد كه او هم در سپهر عمومي كار بيگانهشده توليدي مشغول بود و هم در سپهر خصوصي كار نسبتا غيربيگانه. دومي «تنها كار جامعه بردهها بود كه ستمگر نميتوانست به طور مستقيم و بلافاصله به آن تعدي كند. كار خانگي تنها كار بامعنا براي جامعه بردهها بود»، زيرا اين كار محصولات را فقط براي مصرف جامعه توليد ميكرد. ایلای زارتسكي در كتاب «سرمايهداري، خانواده و زندگي شخصي» (1976) كه به قلم منيژه نجمعراقي به فارسي ترجمه شده است (نشر نی، 1390) يك تلقي مبسوط درخصوص رابطه بين فضاي خصوصي و غيربيگانه با سرمايهداري ارائه ميكند. بنا به استدلال او، ظهور سرمايهداري جدايي افراطي بين سپهر خصوصي و سپهر عمومي را به وجود آورد كه ويژگي جامعه مدرن است. يكي از نتايج دگرگوني خانواده «محولكردن وظيفه جديد تسكين آلام عاطفي و رواني در روابط شخصي به مادران و زنان خانهدار است». علاوهبراين، براي زنان در خانواده «زندگي» و «كار» از هم جدا نيست بلكه درهمتنیده است. اين درهمتنیدگی اشاره به اين امر دارد كه كار زنان خانهدار اساسا «غيربيگانه» باقي مانده است. اما ژيلا آيزنشتاين، نظریهپرداز سیاسی و فمینیست آمریکایی، اينگونه بحث ميكند كه هر وظيفه از پيش تخصيصيافته براي يك گروه از آن جهت که آزادانه انتخاب نشده كار بيگانهشده به شمار میرود. «تقسيم جنسيتي كار در جامعه بهويژه براي زنان كار غيرخلاق و در انزوا را سازمان ميدهد».
ماريارزا دلاكوستا، فمینیست معاصر ایتالیایی، در کتاب «زنان و براندازي جامعه» (1971) يك بيانيه قويتر اعلام میکند با موضعي مشابه. از نظر او، انزواي زنان در خانه و وابستگي آنان به مردان دو عامل بيگانهكننده است. دلاكوستا كار در كارخانه را بالقوه کمتر از كار خانگي بيگانهكننده ميداند زيرا كاري جمعي است: «همكاري با ديگران در توليد يك قطار، ماشين يا هواپيما همان كاري نيست كه با جارو در چند مترمكعب در انزواي آشپزخانه براي قرنها انجام دهي». دلاكوستا در سال 1972 با همكاري سيلويا فدريچي، سلما جيمز و بريجيت گاتليه در ايتاليا جنبش مزد براي كار خانگي را راه انداختند كه هدف آن جلب توجه به كار خانگي و نگهداري از كودكان بهعنوان برخي از مهمترين اشكال كار مجاني بود كه به زعم آنها پايه كار صنعتي و توسعه سرمايهداري است. در چنين شرايطي بود كه ايده جستوجوي تاريخ زنان در گذار از فئوداليسم به سرمايهداري شكل گرفت و به درونمايه كتاب «كاليبان و ساحره» فدريچي بدل شد. مجموعه اسنادي كه اعضاي اين جنبش در دهه 1970 منتشر كردند گفتار حولوحوش زنان، بازتوليد و سرمايهداري را تغيير داد. مهمترين موضوعي كه محل مناقشه كار خانگي در دهه 1970 شد اين بود كه كار خانگي در نظام سرمايهداري چه نقشي دارد. پگي مورتون در مقالهاي در 1971 ميگويد: «كار خانگي بايد واحدي تلقي شود كه وظيفهاش نگهداري و تجديد توليد نيروي كار است». دلاكوستا در مقالهاي كه در 1972 منتشر كرد پيشتر ميرود: «كار خانگي نهفقط ارزش مصرفي توليد ميكند بلكه نقشي حياتي در توليد ارزش اضافي دارد». او معتقد بود خانواده ستون اساسي نظم سرمايهداري براي توليد ارزش اضافي است. دلاكوستا اين نظر ماركسيستهاي اوليه را رد ميكند كه كار خانگي چون فقط ارزش مصرف توليد ميكند در حاشيه نظام سرمايهداري قرار دارد. زنان خانهدار در بازتوليد نيروي كار شركت دارند كه خود كالايي است كه در انباشت سرمايه مشاركت دارد، بنابراين در ارزش اضافه سهيماند.
ارزش اضافي تفاوت بين قيمت نهايي كالا و هزينه بازتوليد نيروي كار است. ماركس تمايل داشت تبيين آنچه را براي بازتوليد نيروي كار لازم است بر اساس كميت كالاهايي انجام دهد كه استفاده ميشوند. غذا، مسكن، سوخت و غيره كه براي تامين سلامت، زندگي و نيروي كار ضروري است. اما اين كالاها قبل از اينكه به مصرف برسند بايد تبديل شوند، آنها بلافاصله پس از ابتياع از طريق دستمزد قابل مصرف نيستند. قبل از اينكه بتوانند به مصرف انسانها برسند بايد كاري اضافي روي آنها انجام شود. غذا بايد پخته شود، لباس بايد شسته شود، رختخواب بايد آماده شود، چوب بايد خرد شود و غيره. بنابراين كار خانگي عنصری كليدي در فرایند بازتوليد نيروي كار كارگر است كه از او ارزش اضافي به دست ميآيد. هنوز مناقشههای زيادي دراينباره وجود دارد كه آيا كار خانگي واقعا در توليد ارزش اضافي نقش بازي ميكند يا نه. گرچه تمامي اين مناقشهها به كاربرد اصطلاحات كليدي ماركسيستي مانند كار «مولد» و «غيرمولد» مربوط ميشود، اما بسياري از ماركسيستها توافق دارند كه كار خانگي نقشي اساسي در جاودانهكردن نظام سرمايهداري دارد.