هزینه سنگین
تقریبا تمام اقتصاددانان با درجات مختلفی از شدت و حدت، بر لزوم دخالت دولت در اقتصاد واقف هستند. برخی دخالت بسیار حداقلی تنها در تأمین کالاها و خدمات عمومی و مسئله شکست بازار را مد نظر قرار میدهند و در طیف دیگر، گروهی مداخله گستردهتر دولت را طالب هستند. گروهی بر این باور هستند که مداخله دولت به افزایش بروکراسی و هزینههای مبادله میانجامد، بنابراین، شکست دولت را در برخی از مداخلات مورد توجه خود قرار میدهند. به نظر میرسد نوع مداخله از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. در این نوشته، به بحثی نظری در خصوص مداخله درست با تأکید بر بخش مسکن پرداخته میشود.
اقتصاد علم انتخاب بهینه است و دنبال یافتن دلائل انتخابهای مختلف افراد، در زمینههای مختلف و در شرایط مختلف است. به همین دلیل، فرض اولیه اقتصاد، رفتار عقلائی افراد قلمداد میشود. اما نکته حائز اهمیت این است که برای انتخاب بهینه، اولاً باید گزینههای مختلف وجود داشته باشد و ثانیاً امکان انتخاب از بین گزینههای مختلف برای فرد وجود داشته باشد.
برخلاف فرض اولیه اقتصاد نئوکلاسیک، انتخابهای افراد مستقل از هم نیست و کاملاً وابسته به انتخابهای دیگران است. این وابستگی، تعریف و ابعاد مختلفی دارد که بحث در مورد آن، خارج از بحث جاری است. اما به دلیل وابستگی انتخابهای افراد، بحث تضاد منافع بین افراد پیش میآید. برای حل این مسئله، در طی تاریخ زندگی اجتماعی، بشر دست به ابداع زده و رویههای رفتاری مختلفی را پیش گرفته است. این رفتارها از جنگ و نزاع تا انتخابهای نوبتی تا بده بستانها و در نهایت هماهنگی و همکاری متنوع هستند. با گذشت زمان، این رویههای رفتاری به قوانین و عرف جامعه تبدیل شدهاند و با بزرگ شدن جوامع، بشر یاد گرفته است با اقدامی جمعی (مانند رفراندوم)، قواعدی برای زندگی بهتر ایجاد نماید و یا برای وضع، اجرا و نظارت بر اجرای صحیح قواعد، حکومتها را تشکیل دهد. چه این حکومتها به صورت دیکتاتوری باشد که فرد دیکتاتور وضع کننده، مجری و ناظر اجرای قواعد باشد و چه نظامهای دموکراتیک از طریق انتخابهای عمومی.
بنابراین، آنچه مهم است این است که نهادها برای حل مسئله تضادهای منافع و کاهش هزینههای مبادله ایجاد شدهاند. (همکاری و هماهنگی در مقابل جنگ و خونریزی!) اما با گذشت زمان، بسیاری از نهادها، کارائی خود را از دست میدهند و نیاز به اصلاح و جایگزینی قواعد جدید دارند. عدم جایگزینی صحیح، یکی از مهمترین عواملی است که موجب افزایش هزینههای مبادله و شکست مداخلات است.
بازار مسکن یکی از نهادهایی است که برای تأمین یکی از نیازهای اصلی زندگی بشر شکل گرفته است. این بازار، ممکن است در دورههای گذشته و یا در برخی جوامع کوچک، بدون مداخله دولت، کارائی مناسب خود را داشته باشد. به عنوان مثال، تأمین مسکن در سالهای گذشته در مناطق روستائی، مشمول این موضوع بود. وجود زمین کافی و خانههای بزرگ سبب میشد که خانواده، نیاز واحد مسکونی فرزندان خود را، بدون وابستگی و یا با کمترین تضاد منافع با دیگران، در زمین و خانه بزرگ خود، صرفاً با ساخت یک اتاق انجام دهد. برای ساخت مسکن نیز، از سادهترین امکانات و مصالح در دسترس استفاده میشد.
اما امروزه، مسئله مسکن واجد پیچیدگیهای خاصی است که نیاز به مداخله وسیعتر دولت و نهادسازی دارد. کمبود زمین کافی در شهرها و وجود رانت در زمین که عموماً از دوری و نزدیکی به کانونهای عمده فعالیت یا اثرات همسایگی نشأت میگیرد، هزینههای تأمین زیرساختها به عنوان کالاهای عمومی، ضرورت استفاده از مصالح استاندارد، زمانبر بودن تولید مسکن، جدا بودن عرضه و تقاضا از نظر زمانی و مکانی و ... عواملی هستند که باعث پیچیدگی مسئله مسکن و ایجاد تضاد منافع، اثرات بیرونی و در نهایت شکست بازار میشود. هزینه سنگین تأمین مسکن مناسب، تنوع در انواع شیوههای رفع نیاز مسکن، بالا بودن هزینههای مبادله، ناتوانی زمانی افراد در تأمین مسکن مناسب (بدین معنا که عموماً افراد در بدو تشکیل زندگی مشترک، نیاز به واحد مسکونی دارند، اما هزینه تأمین واحد مسکونی، با توجه به شرایط اشتغال و سطح درآمد افراد، میسر نیست یا به عبارتی بحث نظریه مصرف دوره زمانی آندو مودیگیلیانی)، ضرورت توجه به ریسک سوانح طبیعی که عموماً در مدلهای حداکثرسازی مطلوبیت مصرف کننده، به دلیل بالا بودن هزینههای آن، مورد توجه قرار نمیگیرد و ... عواملی هستند که تضاد منافع را در شرایط مختلف نظیر تضاد منافع بین نسلی، تضاد منافع بلندمدت و کوتاه مدت، تضاد منافع همسایگی و تضاد منافع وابسته به مسیر را منجر میشوند.
تمام موارد یاد شده، ضرورت مداخله دولت در بازار مسکن را هویدا میکند. اما نوع مداخله بسیار حائز اهمیت است. در یک سر طیف مداخله، میتوان دولتی را در نظر گرفت که اقدام به تعریف قواعد جدید بازی، بسترسازی برای بهبود کارائی عملکرد بازار، کاهش هزینههای مبادلاتی و ... را در دستور کار خود قرار داده است و در طیف دیگر، دولتی را میتوان در نظر گرفت که با مداخله بسیار وسیع و با حذف کامل نظام بازار، خود عهده دار تولید و تأمین مسکن شدهاست.
*جمعبندی
بنابراین، به نظر میرسد دولت باید نه تنها از ساخت مسکن خودداری کند، بلکه در نهادسازی و تعیین قواعد جدید برای بخش مسکن، ضرورت وجود تنوع، امکان آزادی انتخاب، کاهش هزینههای مبادله، کاهش تضاد منافع را مدنظر قرار دهد. این موضوع، از تنوع در دسترسی به بازارهای مالی برای تأمین مالی بخش مسکن، تنوع در نوع و مقیاس ساخت در عین رعایت ضوابط مختلف و در عین حال منعطف شهرسازی، توانمندسازی خانوارها در دسترسی به بازار مسکن از طریق بسط آزادی انتخاب در تمام زمینهها بویژه کسب درآمد و شیوه تأمین مسکن و... را شامل میشود. مسلماً در کنار تمام این قاعده سازی برای بازار مسکن، باید بستر شرایط اقتصاد کلان همراهی لازم را داشته باشد. ضرورت سیاستگذاری مناسب برای مواجهه با پدیده خشکسالی و احتمال وقوع مهاجرتهای گسترده به کلانشهرها بسیار حائز اهمیت است.
پینوشت: