مباحث حقوقی برای مشاورین املاک (فصل پنجم؛وقف)

مباحث حقوقی برای مشاورین املاک (فصل پنجم؛وقف)

وقف دائمی است نه موقت. پس مال موقوفه به بهانه اینکه وقف آن مدت دار بوده و یا هدفی که ملک برای آن وقف شده دیگر وجود ندارد قابل نقل و انتقال نمی‌باشد. (1396/12/05 )

5-1) وقف

* وقف عبارتست از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل ( قرار دادن چیزی در راه خیر و در راه خدا) شود. مقصود از حبس عین جدا ساختن ملک از دارایی مالک و مصون داشتن آن از نقل و انتقال است.

* عین باید تاب پایداری در برابر انتفاع را داشته باشد. وقف منفعت، دین و حق امکان ندارد. مثلاً نمی‌توان اجاره بهای یک ملک را وقف کرد در صورتی که خود ملک از نقل و انتقال مصون نیست و هر لحظه ممکن است فروخته شود.

* وقف دائمی است نه موقت. پس مال موقوفه به بهانه اینکه وقف آن مدت دار بوده و یا هدفی که ملک برای آن وقف شده دیگر وجود ندارد قابل نقل و انتقال نمی‌باشد.

* کسی که مالی را وقف می‌کند واقف نامیده و کسانی که مال برای آنها وقف شده است موقوف علیهم نامیده می‌شوند.

* تسبیل منفعت به معنی صرف در راه خدا است. با وجوداین وقف ممکن است خاص باشد  وحق انتفاع به فرزندان و خویشان واقف تعلق یابد. ولی در هر دو صورت مال قابلیت انتقال به غیر را ندارد.

* وقف به ایجاب و قبول واقع می‌شود و اگر موقوف علیهم غیر محصور باشند یا وقف بر مصالح عامه باشد در این صورت قبول حاکم شرط است.

* ایجاد بنیادهای خیریه نهادی است همانند وقف، با این تفاوت که ملک در آن حبس نمی‌شود. پس املاکی که متعلق به بنیادهای خیریه است قابل فروش و نقل و انتقال هستند.

* اگر شخصی زمینی را بدین منظورکه وقف امر خیر کند خریداری کرده و ساخته باشد، این تنها کافی برای احراز وقف نیست ولو اینکه بنای مزبور مورد استفاده خیر نیز واقع شده باشد.

* تعهد به وقف نمودن ملکی دلیل بر وفاء به عهد و تحقق وقف نمی‌باشد.

* در موضوع اختلاف در ملکیت و وقفیت، اصل ملکیت است و مدعی وقف باید دعوی را ثابت نماید.

* واقف باید مالک مالی باشد که وقف می‌کند و بعلاوه دارای اهلیتی باشد که در معاملات معتبر است.

* در خصوص اینکه وقف فضولی قابل اجازه و تنفیذ است اختلاف وجود دارد.

* مال مورد وقف ممکن است منقول باشد یا غیر منقول مشاع باشد یا مفروز پس در خانه‌ای که چند نفر در آن شریک هستند ممکن است یکی از شرکاء سهم خود را وقف کند.

* اگر واقف عین موقوفه را به تصرف ندهد وقف محقق نمی‌شود و هر وقت به قبض داد وقف تحقق پیدا می‌کند، پس مرگ واقف پیش از به قبض دادن ملک باعث بطلان وقف می‌گردد.

* قبض باید به اذن مالک باشد.

* بعد از اینکه مالک عین را به قبض داد دیگر نمی‌تواند از آن رجوع کند و ملک از دارایی او خارج شده و شخصیت حقوقی مستقل پیدا می‌کند.

* در صورتی که موقوف علیهم محصور باشند خود آنها قبض می‌کنند و اگر موقوف علیهم غیر محصور یا وقف بر مصالح عامه باشد، متولی وقف قبض می‌کند و در صورتی که وقف متولی نداشته باشد یا متولی نتواند مال را قبض کند حاکم این کار را انجام می‌دهد.

* مالی را که منافع آن موقتاً متعلق به دیگری است می توان وقف نمود.پس ملکی که به صورت موقف اجاره داده شده قابل وقف است.

* همچنین وقف ملکی که در آن حق ارتفاق موجود است جایز است بدون اینکه به حق مزبور خللی وارد آید. مثلاً اگر در زمینی شخصی حق عبور و مرور برای ملک مجاور داده شده است آن زمین قابل وقف است.

* مالک نمی‌تواند مالی را که در رهن دیگری است وقف کند.

* ورشکسته حق ندارد اموال خود را وقف کند.

* مالک نمی‌تواند ملک خود را با انگیزه اینکه به طلبکاران خود ضرر برساند وقف کند. البته اگر دارایی مالک برای پرداخت دیون خود کافی باشد و طلبکار ضرری نبیند وقف صحیح است.

* وقف بر مقاصد غیر مشروع باطل است. مثلاً مالک نمی‌تواند خانه خود را برای ایجاد قمارخانه وقف کند.

* هر چیزی که طبعاً یا عرفاً جزء یا از توابع و متعلقات عین موقوفه محسوب می‌شود داخل در وقف است. مگر آنکه واقف آن را استثناء کند. مانند تابعیت درختان در وقف باغ یا تابعیت راه عبور در وقف خانه.

* شرط به سود واقف بر عهده موقوف علیهم نیز باطل است. مثلاً واقف نمی‌تواند ملک خود را برای فرزندان خود وقف کند به شرطی که آنها ملکی را به او بفروشند. در این زمینه به طریق اولی مالک نمی‌تواند مال را بر خود وقف کند(وقف بر نفس) مثلاً پرداخت دیون خود را از اجاره مال وقف شده قرار دهد.

* واقف می تواند تولیت، یعنی اداره کردن امور موقوفه را مادام الحیاه یا مدت معینی برای خود قرار دهد و نیز می‌تواند متولی دیگری معین کند که مستقلاً یا مجتمعاً با خود واقف اداره کند.

* واقف می‌تواند شرط کند که خود او یا متولی که معین شده است نصب متولی کند.

* متولی وکیل واقف نیست، بلکه مدیر وقف است.

* کسی که واقف او را به عنوان متولی قرار داده، بدواً می‌تواند تولیت را رد یا قبول کند و اگر قبول کرد دیگر نمی‌تواند رد کند.

* واقف می‌تواند بر متولی ناظر قرار دهد که اعمال متولی به تصویب یا اطلاع او باشد. پس ناظر یا اطلاعی است یا استصوابی. ناظر اطلاعی می‌تواند تجاوز متولی از مفاد وقفنامه و مصلحت وقف را به مقام عمومی گزارش دهد. ولی در ناظر استصوابی تمامی اعمال متولی باید با تصویب ناظر باشد مثلاً در اجاره دادن مال موقوفه، تصویب اینکه مال را باید به چه کسی اجاره دهد یا اجاره ندهد با ناظر است. البته ابتکار اقدام با متولی است.

* اگر خیالت متولی ظاهر شود حاکم ضم امین می‌کند.

* اگر واقف مخصوص را در شخص شرط کرده باشد و متولی فاقد آن وصف گردد منعزل می‌شود. مثلاً اگر شرط شده که متولی ملائت مادی داشته باشد و بعد مدتی متولی معسر گردد و در این حین عمل حقوقی در رابطه با مال موقوفه انجام دهد مثل اجاره دادن آن یا فروش محصولات یک باغ موقوفه، می‌توان برای بطلان عمل وی استناد به شرط مباشرت نشده باشد، متولی می‌تواند وکیل بگیرد.

* اگر در ضمن وقف برای متولی شرط مباشرت نشده باشد، متولی می‌تواند وکیل بگیرد.

* جایز است واقف تربیتی قرار نداده باشد مخارج تعمیر و اصلاح موقوفه و اموری که برای تحصیل منفعت لازم است به حق موقوف علیهم مقدم خواهد بود.

* واقف می‌تواند شرط کند که منافع موقوفه ما بین موقوف علیهم به تساوی یا به تفاوت تقسیم شود (مثلاً مال الاجاره یک خانه وقفی به تفاوت یا تساوی بین اشخاص ذی نفع (موقوف علیهم) تقسیم گردد و یا اینکه اختیار به متولی یا شخص دیگری بدهد. که هر نحو مصلحت می‌داند تقسیم کند.

* فروش ملک وقفی در صورتی که خراب شود یا خوف آن باشد که منجر به خرابی گردد بطور که انتفاع از آن ممکن نباشد.در صورتی جایز است که عمران آن متعذر باشد یا کسی برای عمران آن حاضر نشود.

* اگر بعض مال موقوفه خراب شود به نحوی که استفاده از آن ممکن نباشد همان بعض فروخته می‌شود.

* عین موقوفه در موردی که فروش آن مجازگردد به «اقرب به غرض» واقف تبدیل می‌ گردد، یعنی برای آن هدفی که واقف در نظر داشته صرف می‌شود.

 

* در موارد ذیل منافع موقوفات عامه صرف بریات عمومیه خواهد شد:

1. در صورتی که منافع موقوفه مجهول المصرف باشد، مگر اینکه قدر متیقتی در بین باشد.

2.در صورتی که صرف منافع موقوفه در مورد خاصی که واقف معینی کرده است متعذر باشد.